پانیساپانیسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

panisa

تولدآیسان جون مبارک28بهمن

اینجا بهت گفتم خانوم باش این ژست گرفتی از دلم نمیامد این عکس بزارم ولی خوب گذاشتم تو بلاگت دیگه     اینجا داشتی مدادم صدای آهنگ کم و زیاد میکردی آهان جریان این کت حساس بودن من و پدرت بودیم ترسیدم سرما بخوری اون روز تولدئ آیسان جون برف خیلی زیبایی میامد عین خودش زیبا مهربون که با امدنش همه چیز زیبا شد         اینجاهم داشتی به کیک ناخونک میزدی اون کت نقرهای شما هستی ورجک مامان اینجا هم که معلومه داشتی فضولی میکردی اینجا هم ول کن جارو شارزی نبودی که اینجاهم داشتی با پروانه های خوشگل کارتون نگاه میکردی قبل مهمونا اینجا هم که وقت پذایرایی بود از بقیه اش عکس نگ...
4 اسفند 1392

تولدآیسان جون مبارک28بهمن

اینجا بهت گفتم خانوم باش این ژست گرفتی از دلم نمیامد این عکس بزارم ولی خوب گذاشتم تو بلاگت دیگه اینجا داشتی مدادم صدای آهنگ کم و زیاد میکردی آهان جریان این کت حساس بودن من و پدرت بودیم ترسیدم سرما بخوری اون روز تولدئ آیسان جون برف خیلی زیبایی میامد عین خودش زیبا مهربون که با امدنش همه چیز زیبا شد اینجاهم داشتی به کیک ناخونک میزدی اون کت نقرهای شما هستی ورجک مامان اینجا هم که معلومه داشتی فضولی میکردی اینجا هم ول کن جارو شارزی نبودی که اینجاهم داشتی با پروانه های خوشگل کارتون نگاه میکردی قبل مهمونا اینجا هم که وقت پذایرایی بود از بقیه اش عکس نگرفتم چون یکجا بند نمی شدی گشنه مامان ...
4 اسفند 1392

18 ماهگیت مبارک

تنها بهانه نفس کشیدنم بودنم وماندم تویی پس بمان تا بمانم ای زیبا ترین خالق هستی   خدایا شکر که تو بهم لطف داشتی واقعا نمیدونم چی بگم امروزهم رفتیم و واکسن 18 ماهگیت زدیم خیلی برام سخت بود گذر زمان دلمو نمی تونه سخت کنه بلکه دل نازک ترم شدم  ولی خودت میدونی عزیزمادر مجبور بودیم از ساعت 10 صبح مراقبتها و پرستاری های من شروع شده البته برای هر واکسنت که همراه باتب و....بود بابایی مهربونم پا به پای من مثل همیشه از شما مراقبت میکنه بازهم خدا رو شکر بابا باینکه یک ضربه محکم به کمرش خورده و چند روزی مرخصی گرفته بازهم با محبت بی پایانش به ما کمک میکنه بابا جون ازت ممنونم این کابوس هم تموم شد خدارو شکر امروز صبح حالت خیلی بهتر بود ام...
3 اسفند 1392

18 ماهگیت مبارک

تنها بهانه نفس کشیدنم بودنم وماندم تویی پس بمان تا بمانم ای زیبا ترین خالق هستی خدایا شکر که تو بهم لطف داشتی واقعا نمیدونم چی بگم امروزهم رفتیم و واکسن 18 ماهگیت زدیم خیلی برام سخت بود گذر زمان دلمو نمی تونه سخت کنه بلکه دل نازک ترم شدم ولی خودت میدونی عزیزمادر مجبور بودیم از ساعت 10 صبح مراقبتها و پرستاری های من شروع شده البته برای هر واکسنت که همراه باتب و....بود بابایی مهربونم پا به پای من مثل همیشه از شما مراقبت میکنه بازهم خدا رو شکر بابا باینکه یک ضربه محکم به کمرش خورده و چند روزی مرخصی گرفته بازهم با محبت بی پایانش به ما کمک میکنه بابا جون ازت ممنونم این کابوس هم تموم شد خدارو شکر امروز صبح حالت خیلی بهتر بود اما جای واکس...
3 اسفند 1392

پیشرفتهای 18 ماهگی

    این قبل تولد آیسان جون می خواستم ببینم لباست اندازه هست یانه کلی ذوق کردی این گل سرهارو زدم اما دوست نداشتی اذیتت میکردی کندیش جیگرمامان میگه اتل متل توتوله پانی جون بوس بفرست پانیسا خانوم باش مودب باش یادگرفتی میایی جلوی آب سردکن میگی آب بده لیوانتم میاری اخم کردن یادگرفتی بعد این همون تاب عیاسی که بابا خریده این شنبه یکشنبه لباس هم مقصر خودتی نذاشتی عوضش کنم از خواب بیدارشدی داری کتاب میخونی   اولین باری که خودت بستنی کیم خودی واییییییییییییییی چی شده بودآخرش باگریه ازت گرفتم اینجاهم از حموم امدی برای نیم ساعتی این روسری تحمل میکنی ولی چی بگم   ...
3 اسفند 1392

پیشرفتهای 18 ماهگی

این قبل تولد آیسان جون می خواستم ببینم لباست اندازه هست یانه کلی ذوق کردی این گل سرهارو زدم اما دوست نداشتی اذیتت میکردی کندیش جیگرمامان میگه اتل متل توتوله پانی جون بوس بفرست پانیسا خانوم باش مودب باش یادگرفتی میایی جلوی آب سردکن میگی آب بده لیوانتم میاری اخم کردن یادگرفتی بعد این همون تاب عیاسی که بابا خریده این شنبه یکشنبه لباس هم مقصر خودتی نذاشتی عوضش کنم از خواب بیدارشدی داری کتاب میخونی اولین باری که خودت بستنی کیم خودی واییییییییییییییی چی شده بودآخرش باگریه ازت گرفتم اینجاهم از حموم امدی برای نیم ساعتی این روسری تحمل میکنی ولی چی بگم ...
3 اسفند 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به panisa می باشد